رفت یار و آرزوی او ز از امیرخسرو دهلوی غزل 199

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

رفت یار و آرزوی او ز جان من نرفت

1 رفت یار و آرزوی او ز جان من نرفت نقش او از پیش چشم خون فشان من نرفت

2 کی به هجرانش چو جان مستمند من نسوخت کس به دنبالش به جز اشک روان من نرفت

3 من بدان بودم که پایش گیرم و میرم به دست چون کنم کوگاه رفتن در میان من نرفت

4 اندران ساعت که از پیش من شوریده بخت رفت آن بدخو، چرا آن لحظه جان من نرفت

5 دل ز من دزدید و سرتا پای او جستم، نبود زیر زلفش بود و در آنجا گمان من نرفت

6 آن زمان کان قامت چون تیر بر من می گذشت وه چرا پیکانی اندر استخوان من نرفت

7 بس که مرغ نامه بر از آه خسرو پر بسوخت نامه دردم بدان نامهربان من نرفت

عکس نوشته
کامنت
comment