پراندیشه از ایرانشان ابن ابی الخیر کوش‌نامه 296

ایرانشان ابن ابی الخیر

آثار ایرانشان ابن ابی الخیر

ایرانشان ابن ابی الخیر

پراندیشه بود و همی سال چند

1 پراندیشه بود و همی سال چند بدان کز فریدونش آید گزند

2 چو بگذشت بر وی بسی سالیان سپاهی نیامد از ایرانیان

3 شد ایمن ز کار فریدون و رزم به بگماز و آرام پرداخت و بزم

4 بزرگان که بودند از لشکرش ز هر جای گرد آمده بر درش

5 بفرمود تا بازگشتند نیز درم داد و اسبان و هر گونه چیز

6 خود و سرکشانش به گوی و شکار همی راند شادان چنان روزگار

7 به نزد فریدون بسیار دان سواری فرستاد وی کاردان

8 یکی نامه با پوزش و کهتری فرستاد بی جنگ و بی داوری

9 فرستاده را گفت بر نیک و بد نهانی گر آگاه گردی سزد

10 ببین تا چه سر دارد آن شاه زوش به در، مرد چند است پولادپوش

11 بشد مرد چون باد و آمد چو دود بگفت آنچه پرسید و پاسخ شنود

12 بدو گفت از امروز تا سالیان تو را از فریدون نیاید زیان

13 ندارد سرِ کین و پرخاش و رزم نشسته ست با نامداران به بزم

14 تو گویی که ماه است تاج از برش ستاده ست رویین به گرد اندرش

15 ز بازار و لشکر بپرسیدم این فریدون ندارد سر رزم و کین

16 دل کوش از این آگهی گشت شاد فرستاده را چیز بسیار داد

17 بفرمود تا پس دبیران شاه به زندان بکشتندشان بیگناه

18 از ایشان به شادی و خوردن نشست سر از گنج وز ایمنی گشته مست

19 چنان گشت گردنکش و تیره خوی که جز خون و کشتن نکرد آرزوی

20 همه بستدی هرچه بودیش رای زن و کودک خوب و هم بادپای

21 بدان خوی وارون خود باز شد بدان کار و کردار خود باز شد

22 نه بخشایش آورد بر کس نه مهر دگرگونه تر شد به آیین و چهر

عکس نوشته
کامنت
comment