1 نبود با او هرگز مرا، مراد دو چیز یکی ز عمر نشاط و یکی ز شادی نیز
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چون شاه بگیرد بکف اندر شمشیر از بیم بیفکند ز کفها شم شیر
2 یارب که بمردی و تهور مثلش در معرکه با تیغ گزارد شم شیر
1 همی دوم بجهان اندر، از پی روزی دو پای پر شغه و مانده، با دل بریان
1 گفتم میان گشائی، گفتا که هیچ نایم زد دست بر کمربند، بگسست او پرنداخ
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به