به تاج عشق سر آدمی عزیز از اهلی شیرازی غزل 801

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

به تاج عشق سر آدمی عزیز بود

1 به تاج عشق سر آدمی عزیز بود اگرنه عشق بود آدمی چه چیز بود

2 تمیز خدمت اصحاب دل سگ آدم کرد سگ است بهتر از آن کس که بی تمیز بود

3 به نوبت است درین بزم جام وصل دلا اگر نصیب شود دولت تو نیز بود

4 چو ذره ظن مبر ای دل که پیش آن خورشید هزار همچو تو را قدر یک پشیز بود

5 تو گر به اهلی بی زر نظر کنی لطف است وگرنه هرکه تو بینی بزر عزیز بود

6 از بسکه ریخت عاشق از دیده خون بدامن سیلی ز خون دیده تا گردنش برآمد

7 آن باغبان که دایم با سرو ناز نازد کی سرو خوشخرامی از گلشنش برآمد

8 از داغ سینه اهلی چون لاله جامه بر کند با پینه های خونین پیراهنش برآمد

عکس نوشته
کامنت
comment