1 از بنده هنر ارادت شاه بود گر دزد دغل کند نه دلخواه بود
2 گر شه بخیانتش کشد ظلمی نیست عدل است و برین ارادت الله بود
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 خونم به جور تیغ تو در گردن خودست هر کس با تو دوست بود دشمن خودست
2 مستانه سرو ناز تو ره میرود مگر سرمست جلوه ای خرامیدن خودست
1 از لطف اگرچه با سگ خویشت عجب خوش است من کیستم که با تو نشینم ادب خوش است
2 گر کعبه وصال تو نتوان بسعی یافت ننشینم از طلب که درین ره طلب خوش است
1 سرو من تا چو مه از خانه زین گشت بلند آفتابی دگر از روی زمین گشت بلند
2 برحذر باش دلازان بت خونخواره که باز رنگش افروخت می و چین جبین گشت بلند
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به