1 به هر درد و غمی دل مبتلا شد چرا یکباره یار از ما جدا شد؟
2 برید از دوستان خود به یکبار دریغا، حاجت دشمن روا شد
3 بگفتم عاشقان را ناسزایی کنون عاشق شدم، اینم سزا شد
4 به رندی و به شوخی و به صد ناز دل از من برد و آنگه پارسا شد
5 شب از همسایه ها فریاد برخاست مرا نالیدن شبها بلا شد
6 گرفتارش شدم با یک نگاهی ز یک دیدن مرا چندین بلا شد
7 وفا و مهربانی کرد با خلق چو دور خسرو آمد، بی وفا شد