بود از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 55

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

بود شاهی بود او را بنده‌ای

1 بود شاهی بود او را بنده‌ای مرده عقلی بود و شهوت‌زنده‌ای

2 خرده‌های خدمتش بگذاشتی بد سگالیدی نکو پنداشتی

3 گفت شاهنشه جرااش کم کنید ور بجنگد نامش از خط بر زنید

4 عقل او کم بود و حرص او فزون چون جرا کم دید شد تند و حرون

5 عقل بودی گرد خود کردی طواف تا بدیدی جرم خود گشتی معاف

6 چون خری پابسته تندد از خری هر دو پایش بسته گردد بر سری

7 پس بگوید خر که یک بندم بست خود مدان کان دو ز فعل آن خسست

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر