- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا گوشه چشمی بمن آن سیم تن انداخت خوبان جهان را همه از چشم من انداخت
2 آن نرگس مستانه چو بر گل نظر افکند خون در جگر لاله خونین کفن انداخت
3 آزاده برآمد ز غم باد خزان سرو زان سایه که او بر سر سرو چمن انداخت
4 گر تا ابد از کوه دمد لاله عجب نیست زان خون که فلک در جگر کوهکن انداخت
5 آن دل شکن از عشوه شکست دل ما خواست بر زلف دلاویز از آنرو شکن انداخت
6 از خون دل آن سیل که چشم از غم او ریخت طوفان بلا بود که در انجمن انداخت
7 طوطی که شکر خنده او دید چو اهلی سرمست چنان شد که شکر از دهن انداخت