تا گوشه چشمی بمن آن سیم از اهلی شیرازی غزل 238

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

تا گوشه چشمی بمن آن سیم تن انداخت

1 تا گوشه چشمی بمن آن سیم تن انداخت خوبان جهان را همه از چشم من انداخت

2 آن نرگس مستانه چو بر گل نظر افکند خون در جگر لاله خونین کفن انداخت

3 آزاده برآمد ز غم باد خزان سرو زان سایه که او بر سر سرو چمن انداخت

4 گر تا ابد از کوه دمد لاله عجب نیست زان خون که فلک در جگر کوهکن انداخت

5 آن دل شکن از عشوه شکست دل ما خواست بر زلف دلاویز از آنرو شکن انداخت

6 از خون دل آن سیل که چشم از غم او ریخت طوفان بلا بود که در انجمن انداخت

7 طوطی که شکر خنده او دید چو اهلی سرمست چنان شد که شکر از دهن انداخت

عکس نوشته
کامنت
comment