دیده هر که از هوس سوی تو از اهلی شیرازی غزل 696

اهلی شیرازی

آثار اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

دیده هر که از هوس سوی تو سیمتن بود

1 دیده هر که از هوس سوی تو سیمتن بود غرقه بخون دل شود گر همه چشم من بود

2 آه که گیردم نفس راه گلو ز بخت بد در نفسی که بامنش یار سر سخن بود

3 می بدهم که بیخودی می نهلد که چون منی خون خورد و لب تواش پیش لب و دهن بود

4 گر بگشایی ام کفن لاله صفت ز بعد مرگ زآتش داغ غم دلم سوخته در کفن بود

5 مردم روزگار را ماتم اگر ز مردن است اهلی نا امید را ماتم زیستن بود

6 زخم دل عشاق را خاک لحد مرهم بود خاکش به سر هر دل که او زخم ترا مرهم کند

7 ترک دل و جان ای صنم اهلی به عشقت کرده است او مانده است و ترک دین گر بت تویی آن هم کند

عکس نوشته
کامنت
comment