- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفت هر مردی که باشد بد گمان نشنود او راست را با صد نشان
2 هر درونی که خیالاندیش شد چون دلیل آری خیالش بیش شد
3 چون سخن در وی رود علت شود تیغ غازی دزد را آلت شود
4 پس جواب او سکوتست و سکون هست با ابله سخن گفتن جنون
5 تو ز من با حق چه نالی ای سلیم تو بنال از شر آن نفس لئیم
6 تو خوری حلوا ترا دنبل شود تب بگیرد طبع تو مختل شود
7 بی گنه لعنت کنی ابلیس را چون نبینی از خود آن تلبیس را
8 نیست از ابلیس از تست ای غوی که چو روبه سوی دنبه میروی
9 چونک در سبزه ببینی دنبهها دام باشد این ندانی تو چرا
10 زان ندانی کت ز دانش دور کرد میل دنبه چشم و عقلت کور کرد
11 حبک الاشیاء یعمیک یصم نفسک السودا جنت لا تختصم
12 تو گنه بر من منه کژ کژ مبین من ز بد بیزارم و از حرص و کین
13 من بدی کردم پشیمانم هنوز انتظارم تا دیم گردد تموز
14 متهم گشتم میان خلق من فعل خود بر من نهد هر مرد و زن
15 گرگ بیچاره اگرچه گرسنست متهم باشد که او در طنطنهست
16 از ضعیفی چون نتواند راه رفت خلق گوید تخمه است از لوت زفت