گفت از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 69

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

گفت هر مردی که باشد بد گمان

1 گفت هر مردی که باشد بد گمان نشنود او راست را با صد نشان

2 هر درونی که خیال‌اندیش شد چون دلیل آری خیالش بیش شد

3 چون سخن در وی رود علت شود تیغ غازی دزد را آلت شود

4 پس جواب او سکوتست و سکون هست با ابله سخن گفتن جنون

5 تو ز من با حق چه نالی ای سلیم تو بنال از شر آن نفس لئیم

6 تو خوری حلوا ترا دنبل شود تب بگیرد طبع تو مختل شود

7 بی گنه لعنت کنی ابلیس را چون نبینی از خود آن تلبیس را

8 نیست از ابلیس از تست ای غوی که چو روبه سوی دنبه می‌روی

9 چونک در سبزه ببینی دنبه‌ها دام باشد این ندانی تو چرا

10 زان ندانی کت ز دانش دور کرد میل دنبه چشم و عقلت کور کرد

11 حبک الاشیاء یعمیک یصم نفسک السودا جنت لا تختصم

12 تو گنه بر من منه کژ کژ مبین من ز بد بیزارم و از حرص و کین

13 من بدی کردم پشیمانم هنوز انتظارم تا دیم گردد تموز

14 متهم گشتم میان خلق من فعل خود بر من نهد هر مرد و زن

15 گرگ بیچاره اگرچه گرسنست متهم باشد که او در طنطنه‌ست

16 از ضعیفی چون نتواند راه رفت خلق گوید تخمه است از لوت زفت

عکس نوشته
کامنت
comment