- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفت پیغامبر که ان فی البیان سحرا و حق گفت آن خوش پهلوان
2 هین مکن جلدی برو ای بوالکرم مسجد و ما را مکن زین متهم
3 که بگوید دشمنی از دشمنی آتشی در ما زند فردا دنی
4 که بتاسانید او را ظالمی بر بهانهٔ مسجد او بد سالمی
5 تا بهانهٔ قتل بر مسجد نهد چونک بدنامست مسجد او جهد
6 تهمتی بر ما منه ای سختجان که نهایم آمن ز مکر دشمنان
7 هین برو جلدی مکن سودا مپز که نتان پیمود کیوان را بگز
8 چون تو بسیاران بلافیده ز بخت ریش خود بر کنده یک یک لخت لخت
9 هین برو کوتاه کن این قیل و قال خویش و ما را در میفکن در وبال