1 گفت روبه آن توکل نادرست کم کسی اندر توکل ماهرست
2 گرد نادر گشتن از نادانی است هر کسی را کی ره سلطانی است
3 چون قناعت را پیمبر گنج گفت هر کسی را کی رسد گنج نهفت
4 حد خود بشناس و بر بالا مپر تا نیفتی در نشیب شور و شر
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 در پرده دل بنگر صد دختر آبستان زان گنجگه دلها زان سجده گه مستان
2 بشنو چه به اسرارم می آید از آن طارم یک دم که از این سو آ یک دم که قدح بستان
1 ای دل صافی دم ثابت قدم جئت لکی تنذر خیر الامم
2 سر ننهی جز به اشارات دل بر ورق عشق ازل چون قلم
1 دلم همچون قلم آمد در انگشتان دلداری که امشب مینویسد زی نویسد باز فردا ری
2 قلم را هم تراشد او رقاع و نسخ و غیر آن قلم گوید که تسلیمم تو دانی من کیم باری
1 هله هش دار که در شهر دو سه طرارند که به تدبیر کلاه از سر مه بردارند
2 دو سه رندند که هشیاردل و سرمستند که فلک را به یکی عربده در چرخ آرند
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **