- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفت موسی را به وحی دل خدا کای گزیده دوست میدارم ترا
2 گفت چه خصلت بود ای ذوالکرم موجب آن تا من آن افزون کنم
3 گفت چون طفلی به پیش والده وقت قهرش دست هم در وی زده
4 خود نداند که جز او دیار هست هم ازو مخمور هم از اوست مست
5 مادرش گر سیلیی بر وی زند هم به مادر آید و بر وی تند
6 از کسی یاری نخواهد غیر او اوست جمله شر او و خیر او
7 خاطر تو هم ز ما در خیر و شر التفاتش نیست جاهای دگر
8 غیر من پیشت چون سنگست و کلوخ گر صبی و گر جوان و گر شیوخ
9 همچنانک ایاک نعبد در حنین در بلا از غیر تو لانستعین
10 هست این ایاک نعبد حصر را در لغت و آن از پی نفی ریا
11 هست ایاک نستعین هم بهر حصر حصر کرده استعانت را و قصر
12 که عبادت مر ترا آریم و بس طمع یاری هم ز تو داریم و بس