- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفت صوفی قادرست آن مستعان که کند سودای ما را بی زیان
2 آنک آتش را کند ورد و شجر هم تواند کرد این را بیضرر
3 آنک گل آرد برون از عین خار هم تواند کرد این دی را بهار
4 آنک زو هر سرو آزادی کند قادرست ار غصه را شادی کند
5 آنک شد موجود از وی هر عدم گر بدارد باقیش او را چه کم
6 آنک تن را جان دهد تا حی شود گر نمیراند زیانش کی شود
7 خود چه باشد گر ببخشد آن جواد بنده را مقصود جان بیاجتهاد
8 دور دارد از ضعیفان در کمین مکر نفس و فتنهٔ دیو لعین