- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بدو گفت کوش ای سبک مایه مرد به گرد در پادشاهی مگرد
2 تو تا من نبودم چو روباه لنگ نبودت شب و روز جایی درنگ
3 همه روز با بیم بگذاشتی شب از جای دوشینه برداشتی
4 نبودت خورش سال و مه جز شکار خور و خواب در بیشه و کوهسار
5 چه بود ار مرا نیز کردی بزرگ که تو بیشه برداشتی همچو گرگ
6 چو من برکشیدم سر و سفت و یال شدی شاه چین را بدان بی همال
7 که از بیشه در دشت و رود آمدی برِ خسروِ چین فرود آمدی
8 دوباره شکستم سپاه پدر توانگرت کردم به سیم و به زر
9 شدی بی نیاز از همه گونه چیز برادر بکشتم ز بهر تو نیز
10 چو آگاه گشتم ز کار پدر پدر بهتر از دایه ی بدگهر
11 مرا دایه بودی و پروردگار گرامی ولیکن نه چون شهریار
12 چو پاداش خواهی بدین دایگی چو پر مایه گشتی ز بی مایگی
13 چو نیواسب کشتم در این کارزار از او به نباشد همانا سُوار