1 گفت راندم پیشتر من نیکبخت باز شد آن هفت جمله یک درخت
2 هفت میشد فرد میشد هر دمی من چه سان میگشتم از حیرت همی
3 بعد از آن دیدم درختان در نماز صف کشیده چون جماعت کرده ساز
4 یک درخت از پیش مانند امام دیگران اندر پس او در قیام
5 آن قیام و آن رکوع و آن سجود از درختان بس شگفتم مینمود
6 یاد کردم قول حق را آن زمان گفت النجم و شجر را یسجدان
7 این درختان را نه زانو نه میان این چه ترتیب نمازست آنچنان
8 آمد الهام خدا کای بافروز می عجب داری ز کار ما هنوز