-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفت من به از توکل بر ربی میندانم در دو عالم مکسبی
2 کسب شکرش را نمیدانم ندید تا کشد رزق خدا رزق و مزید
3 بحثشان بسیار شد اندر خطاب مانده گشتند از سؤال و از جواب
4 بعد از آن گفتش بدان در مملکه نهی لا تلقوا بایدی تهلکه
5 صبر در صحرای خشک و سنگلاخ احمقی باشد جهان حق فراخ
6 نقل کن زینجا به سوی مرغزار میچر آنجا سبزه گرد جویبار
7 مرغزاری سبز مانند جنان سبزه رسته اندر آنجا تا میان
8 خرم آن حیوان که او آنجا شود اشتر اندر سبزه ناپیدا شود
9 هر طرف در وی یکی چشمهٔ روان اندرو حیوان مرفه در امان
10 از خری او را نمیگفت ای لعین تو از آنجایی چرا زاری چنین
11 کو نشاط و فربهی و فر تو چیست این لاغر تن مضطر تو
12 شرح روضه گر دروغ و زور نیست پس چرا چشمت ازو مخمور نیست
13 این گدا چشمی و این نادیدگی از گدایی تست نه از بگلربگی
14 چون ز چشمه آمدی چونی تو خشک ور تو ناف آهویی کو بوی مشک
15 زانک میگویی و شرحش میکنی چون نشانی در تو نامد ای سنی