-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گفت جالینوس با اصحاب خود مر مرا تا آن فلان دارو دهد
2 پس بدو گفت آن یکی ای ذو فنون این دوا خواهند از بهر جنون
3 دور از عقل تو این دیگر مگو گفت در من کرد یک دیوانه رو
4 ساعتی در روی من خوش بنگرید چشمکم زد آستین من درید
5 گرنه جنسیت بدی در من ازو کی رخ آوردی به من آن زشترو
6 گر ندیدی جنس خود کی آمدی کی بغیر جنس خود را بر زدی
7 چون دو کس بر هم زند بیهیچ شک در میانشان هست قدر مشترک
8 کی پرد مرغی مگر با جنس خود صحبت ناجنس گورست و لحد