1 گفت داود این سخنها را بشو حجت شرعی درین دعوی بگو
2 تو روا داری که من بی حجتی بنهم اندر شهر باطل سنتی
3 این کی بخشیدت خریدی وارثی ریع را چون میستانی حارثی
4 کسب را همچون زراعت دان عمو تا نکاری دخل نبود آن تو
5 آنچ کاری بدروی آن آن تست ورنه این بیداد بر تو شد درست
6 رو بده مال مسلمان کژ مگو رو بجو وام و بده باطل مجو
7 گفت ای شه تو همین میگوییم که همیگویند اصحاب ستم