1 گفت آذرباد مهر اسپنتمان هرکرا این پنج شاد از بعث و نشر
2 شرم یزدان و شکوه مردمان بیم دوزخ مهر جان امید حشر
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 چو بخت خفت و قضا چیره تیره شد اختر زبون و زرد شود آب فضل و برگ هنر
2 همی گذارد دانا برون ز حکمت پای همی فرازد عاقل جدا ز فکرت سر
1 زاد فی الطنبور اخری نغمه یعنی ز نو مردم تبریز لحنی ساختند اندر رباب
2 چند تن اهریمن آسا در لباس مردمان کادمی صورت بدند اما بسیرت چون دواب
1 خجسته بادا بر آفتاب کشور جود صباح فرخ میلاد بهترین مولود
2 در این همایون جشن و در این مبارک عید نشاط باید بر رغم دشمنان حسود
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به