جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

جلال الدین محمد مولوی(مولانا)
جلال الدین محمد مولوی(مولانا)

گفت از جلال الدین محمد مولوی(مولانا) مثنوی معنوی 37

مثنوی معنوی 37 ام از 6329 دفتر چهارم

گفت عفریتی که تختش را به فن

1 گفت عفریتی که تختش را به فن حاضر آرم تا تو زین مجلس شدن

2 گفت آصف من به اسم اعظمش حاضر آرم پیش تو در یک دمش

3 گرچه عفریت اوستاد سحر بود لیک آن از نفخ آصف رو نمود

4 حاضر آمد تخت بلقیس آن زمان لیک ز آصف نه از فن عفریتیان

5 گفت حمدالله برین و صد چنین که بدیدستم ز رب العالمین

6 پس نظر کرد آن سلیمان سوی تخت گفت آری گول‌گیری ای درخت

7 پیش چوب و پیش سنگ نقش کند ای بسا گولان که سرها می‌نهند

8 ساجد و مسجود از جان بی‌خبر دیده از جان جنبشی واندک اثر

9 دیده در وقتی که شد حیران و دنگ که سخن گفت و اشارت کرد سنگ

10 نرد خدمت چون بنا موضع بباخت شیر سنگین را شقی شیری شناخت

11 از کرم شیر حقیقی کرد جود استخوانی سوی سگ انداخت زود

12 گفت گرچه نیست آن سگ بر قوام لیک ما را استخوان لطفیست عام

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر گفت عفریتی که تختش را به فن

شاعر شعر گفت عفریتی که تختش را به فن چه کسی است ؟

شاعر شعر گفت عفریتی که تختش را به فن جلال الدین محمد مولوی(مولانا) می باشد.

شعر گفت عفریتی که تختش را به فن در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 7 سروده شده است.

قالب شعر گفت عفریتی که تختش را به فن چیست ؟

قالب شعر گفت عفریتی که تختش را به فن مثنوی معنوی است

مضمون اصلی شعر گفت عفریتی که تختش را به فن چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر کوتاه, عارفانه, می‌نوشی است.
ویدیویی