می‌دود هرسو سخن، صاحب‌سخن از واعظ قزوینی غزل 163

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

می‌دود هرسو سخن، صاحب‌سخن گر ساکن است

1 می‌دود هرسو سخن، صاحب‌سخن گر ساکن است دود مجمر هر طرف گردان و، مجمر ساکن است

2 هست هرجایی اگر سر، لیک پابرجاست عشق گر چه غلتانست گوهر، آب گوهر ساکن است

3 یار اگر شوخ است، ندهد شیوه تمکین ز دست در نظر هرچند بی‌تاب است جوهر، ساکن است

4 از گران‌خوابان نیاید همرهی با رهروان رفت آب از جوی مرمر، آب مرمر ساکن است

5 مطمئن باشند دائم راست کیشان دور نیست در میان حرف‌ها حرف الف گر ساکن است

6 مضطرب از حال من هرگز نمی‌گردد دلش چون رگ سنگی که پیش باد صرصر ساکن است

7 هر دلی کامروز لرزد واعظ از بیم گناه وقت پیچاپیچ دل‌ها روز محشر ساکن است

عکس نوشته
کامنت
comment