-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 میدود هرسو سخن، صاحبسخن گر ساکن است دود مجمر هر طرف گردان و، مجمر ساکن است
2 هست هرجایی اگر سر، لیک پابرجاست عشق گر چه غلتانست گوهر، آب گوهر ساکن است
3 یار اگر شوخ است، ندهد شیوه تمکین ز دست در نظر هرچند بیتاب است جوهر، ساکن است
4 از گرانخوابان نیاید همرهی با رهروان رفت آب از جوی مرمر، آب مرمر ساکن است
5 مطمئن باشند دائم راست کیشان دور نیست در میان حرفها حرف الف گر ساکن است
6 مضطرب از حال من هرگز نمیگردد دلش چون رگ سنگی که پیش باد صرصر ساکن است
7 هر دلی کامروز لرزد واعظ از بیم گناه وقت پیچاپیچ دلها روز محشر ساکن است