نگاه کرد خدای از امیر معزی نیشابوری قصیده 419

امیر معزی نیشابوری

آثار امیر معزی نیشابوری

امیر معزی نیشابوری

نگاه کرد خدای اندر آسمان و زمین

1 نگاه کرد خدای اندر آسمان و زمین رقم‌ کشید ز قدرت بر آسمان و زمین

2 کیشدن رقم قدرتش پدید آورد هزارگونه عجایب در آسمان و زمین

3 چو یافتند عُلّو و سکون ز قدرت او چه در سرشت و چه در جوهر آسمان و زمین

4 همه علو و سکون سر به سر رها کردند به ‌کدخدای ملک سنجر آسمان و زمین

5 نظام دین ‌که همی بر سرسش کنند نثار همه نجوم و همه گوهر آسمان و زمین

6 مظفر آنکه چو مهر و وفای او بینند خلاف و کین بنهند از سر آسمان و زمین

7 ز نیک‌بختی او ملک و دین همی نازد چو از نبوت بیغمبر آسمان و زمین

8 کجا ثنا کند او را خطیب بر منبر ثنا کنند بر آن منبر آسمان و زمین

9 اگر بخواهد تا بر بدن بود زینت شوند پر زر و پر اختر آسمان و زمین

10 ز بهر زینت ایوان بزم او شده‌اند مکان اختر و کان زر آسمان و زمین

11 ز فرّ طلعت میمون و سعد طالع او شوند حاسد یکدیگر آسمان و زمین

12 نیاورند صلاح و نظام عالم را چو آفتاب چنین داور آسمان و زمین

13 بپرورند به عدلش همی درختان را ز مهر چون پدر و مادر آسمان و زمین

14 ز بهر عشرت او باغ را بیارایند به ‌گونه ‌گونه سلب زیور آسمان و زمین

15 اگر به صورت مرغی شود سعادت او چو دانه گیرد در ژاغر آسمان و زمین

16 وگر زهمت او چرخ چنبری سازد برون شوند بدان چنبر آسمان و زمین

17 ایا فریشتگان کاتب مدایح تو ستارگان قلم و دفتر آسمان و زمین

18 کسی که‌ گوید با قدر و حلم تو ز قیاس بوند همسر و همبر بر آسمان و زمین

19 محال گیرد و چون ژرف بنگرد بیند به قدر و حلم تو در همسر آسمان و زمین

20 چو در وفای تو تا حشر دهر محضر بست گوا شدند بر آن محضر آسمان و زمین

21 به روزگار تو از خلق باز داشته‌اند بلای صاعقه و صرصر آسمان و زمین

22 ز دولت تو به ‌آذار و فرودین شده‌اند سرشک بار و شجرپرور آسمان و زمین

23 نقاب کُحلی و ادکن بر او فرو بندند ز دود تیره و خاکستر آسمان و زمین

24 کند سیاست تو روز رزم مرد تهی هم از روان و هم از پیکر آسمان و زمین

25 به‌ گاه خشم تو گر روی عفو ننمودی بسوختی ز تف آذر آسمان و زمین

26 کجا بسوزد خشم تو بدسگالان را شوند پرشرر و اخگر آسمان و زمین

27 شکافته است و گسسته سرای و کاخ عدوت بر آن صفت‌ که ‌گه محشر آسمان و زمین

28 چو سوگواران هر شب به سوگ دشمن تو شوند در شبه‌گون چادر آسمان و زمین

29 فرشته است مگر لشکر تو روز مصاف مدد کنندهٔ آن لشکر آسمان و زمین

30 به قهر خصم تو کردند کارهای عجیب چو مهره باز و چو بازیگر آسمان و زمین

31 به کشوری که بود دشمنت خراب کنند خم و ثبات در آن‌ کشور آسمان و زمین

32 چه مهره بود و چه لعبت ‌که داشتند آن روز گرفته در دهن و در بر آسمان و زمین

33 همیشه لشکر کین تو نیلگون دارد چو لون خویش و چو نیلوفر آسمان و زمین

34 گر آسمان و زمین برزند مخالف تو زنند بر سر او خنجر آسمان و زمین

35 همیشه تا که ز نور و ظَلَم زنند علم به حد باختر و خاور آسمان و زمین

36 همیشه تا که نمایند از فراز و نشیب چو بحر اَخضر و چون لنکر آسمان و زمین

37 تو باش صد‌ر و خداوند جاه قدر تو را مطیع چون رهی و چاکر آسمان و زمین

38 بر آسمان و زمین رای و رایت تو بلند تو را مُسَخّر و فرمان بر آسمان و زمین

عکس نوشته
کامنت
comment