با من نگاه او کرد، هر چند از واعظ قزوینی غزل 607

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی

1 با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی آخر بخاکم افتاد، از فیض ناتوانی

2 از بار دوری آن مهر سپهر خوبی چون ماه نو خمیدم، در اول جوانی

3 ماند قلم ز تحریر، از کثرت سیاهی طغیان حرف نگذاشت ما را بهمزبانی

4 دمسردی نصیحت هرچند آورد زور سیلاب اشک گرمم، کی افتد از روانی؟!

5 واعظ ز بی نشانی، ایمن ز دشمنان شد گنج از نهفتگی نیست محتاج پاسبانی!

عکس نوشته
کامنت
comment