- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 تا زلف رهزن تو ز عنبر کمند کرد مشّاطه اش گرفت به دزدی و بند کرد
2 دل را غمت به علّت قلبی نمی خرید لیکن چو دید داغ تو بروی پسند کرد
3 گنجِ غم تو خانهٔ عیشم خراب ساخت سروِ قدِ تو پایهٔ بختم بلند کرد
4 هر زردئی یی که ز وجه نیاز بود قسّام عشق بهر من مستمند کرد
5 تا در طریق نظم خیالی کمال یافت نامش زمانه بلبل باغ خجند کرد