داند دل تو راز من وزان تو از اهلی شیرازی غزل 954

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

داند دل تو راز من وزان تو من هم

1 داند دل تو راز من وزان تو من هم چون آینه صاف است چه حاجت بسخن هم

2 عیب من مجنون مکن ار جامه زدم چاک با جامه چکارست مرا بلکه کفن هم

3 از ما مرم ای آهوی مشکین که گذشتیم از خلق جهان بهر تو و قید وطن هم

4 گر دست دعایی ز سر صدق بر آریم شاید که توان دست تو بوسید و دهن هم

5 اهلی مشکن عهد و وفا گرچه که آنشوخ از عهد فراغش بود از عهد شکن هم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر