نیست او شاه که دارد کمر از واعظ قزوینی غزل 582

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری!

1 نیست او شاه که دارد کمر سیم و زری! اوست شه، کو بر هر سفله نبندد کمری!!

2 نیست جز خجلت از احباب تهیدستان را بید را جز عرق بید نباشد ثمری

3 مرد امروز بنقش درم و دینار است جانب سکه صورت نکند کس نظری

4 ره بسر منزل وحدت، نبری از کثرت قدمی باخود اگر در ره حق همسفری

5 همچو آه سحری تا همه جا ره داری گر بغیر از در حق راه بجایی نبری

6 بی‌توکل شده‌ای واعظ، از آن محتاجی نبری ره به در دوست، از آن دربه‌دری

عکس نوشته
کامنت
comment