-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چنین میزن دو دستک تا سحرگاه که در رقص است آن دلدار و دلخواه
2 همیگو آنچ میدانم من و تو ولی پنهان کنش در ذکر الله
3 فغان کردن ز شیر حق بیاموز نکردی آه پرخون جز که در چاه
4 درآ چون شیر و پنجه بر جهان زن چه جنبانی به دستان دم چو روباه
5 ز بس پیوستگی بیگانه باشیم سلامم زان نکردی بر سر راه
6 چو قرآن را نداند جز که قربان بیا قربان شو اندر عید این شاه
7 شبی که عشق باشد میهمانم ببینم بدر را بیاول ماه