دست از جلال الدین محمد مولوی مثنوی معنوی 5

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

دست بگشاد و کنارانش گرفت

1 دست بگشاد و کنارانش گرفت همچو عشق اندر دل و جانش گرفت

2 دست و پیشانیش بوسیدن گرفت وز مقام و راه پرسیدن گرفت

3 پرس‌پرسان می‌کشیدش تا به صدر گفت گنجی یافتم آخر به صبر

4 گفت ای نور حَقُ و دفعِ حَرَج معنی‌ِ الصبر مفتاح الفرج

5 ای لقای تو جواب هر سؤال مشکل از تو حل شود بی‌قیل‌وقال

6 ترجمانی هرچه ما را در دل است دستگیری هر که پایش در گل است

7 مرحبا یا مجتبی یا مرتضی إن تغب، جاء القضا، ضاق الفضا

8 انت مولی‌القوم من لا یشتهی قد ردی کلا لئن لم ینتهی

9 چون گذشت آن مجلس و خوان کرم دست او بگرفت و برد اندر حرم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر