-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دست بگشاد و کنارانش گرفت همچو عشق اندر دل و جانش گرفت
2 دست و پیشانیش بوسیدن گرفت وز مقام و راه پرسیدن گرفت
3 پرسپرسان میکشیدش تا به صدر گفت گنجی یافتم آخر به صبر
4 گفت ای نور حَقُ و دفعِ حَرَج معنیِ الصبر مفتاح الفرج
5 ای لقای تو جواب هر سؤال مشکل از تو حل شود بیقیلوقال
6 ترجمانی هرچه ما را در دل است دستگیری هر که پایش در گل است
7 مرحبا یا مجتبی یا مرتضی إن تغب، جاء القضا، ضاق الفضا
8 انت مولیالقوم من لا یشتهی قد ردی کلا لئن لم ینتهی
9 چون گذشت آن مجلس و خوان کرم دست او بگرفت و برد اندر حرم