چشمش در ستم بر خلق باز کرده از واعظ قزوینی غزل 555

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

چشمش در ستم بر خلق باز کرده

1 چشمش در ستم بر خلق باز کرده مژگان بخون مردم، دستی دراز کرده

2 برداشته بتکبیر، یکبارگی ز خود دست هر کس بقبله ما یکره نماز کرده

3 سرچشمه حیات است لعل تو، لیک ما را زلف تو بی نیاز از عمر دراز کرده

4 تا سیم درد بیغش سازد در آتش عشق تیغش دو نیم دل را، مانند گاز کرده

5 هست از خرام نازش، کوتاه دست خوبان در نیکوی همین سرو، قدی دراز کرده

6 از بسکه گشته حیران آیینه بر جمالش دیگر بهم نیاید چشمی که باز کرده

7 فکر بلند واعظ از طبع پست خود نیست گویا که یاد قد آن سرو ناز کرده

عکس نوشته
کامنت
comment