-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای به خشم از بر من رفته و تنها مانده تو ز جان رفته و درد تو به هر جا مانده
2 تا تو، ای دیده بینای من، اندر خاکی نیست جز خاک درین دیده تنها مانده
3 خرمی تو که از ناکسی ام واماندی وای بر من که من از چون تو کسی وامانده
4 گله زین سوختگی با که کنم چون جز دل نیست سوزنده کسی بر من رسوا مانده
5 آه و صد آه که ایمن نیم از آتش آه گر چه سر تا قدمم غرقه دریا مانده
6 ای مسلمانان، یارب دل تان سوخته باد گر نسوزد دل تان بر من تنها مانده
7 لؤلؤی دیده عزیز است به چشم من، ازآنک یادگاری ست کز آن لؤلؤی لالا مانده
8 قدر وامق چه شناسد مگر آن سوخته ای که بود یک شبی ار پهلوی عذرا مانده
9 کس نداند غم خسرو مگر آن کس که مباد بی چراغی بود اندر شب یلدا مانده