1 ای داشته به سر ز رعونت کلاه کج سر کج مکن که کج بودش جایگاه کج
2 سیلی باد بین که چسان افگند به خاک غنچه که می نهد دو سه روزی کلاه کج
3 از چشم راست بین همه را، کز کژی بود کردن به مردمان ز تکبر نگاه کج
4 در نیک کوش کت بد و نیک ار به طینت است کز خاک راست است بر آید گیاه کج
5 گمراهیت به بادیه های کج افگند تو راه راست گیر و رو، ار هست راه کج
6 دنیا به عهد تو نشود بر مراد تو کز زور دست تشنه نشد راه چاه کج
7 خسرو حساب خویش ترا داد راست پند تو خواه راست دان سخنش را و خواه کج