به حرم به خود از جلال الدین محمد مولوی غزل 868

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

به حرم به خود کشید و مرا آشنا ببرد

1 به حرم به خود کشید و مرا آشنا ببرد یک یک برد شما را آنک مرا ببرد

2 آن را که بود آهن آهن ربا کشید وان را که بود برگ کهی کهربا ببرد

3 قانون لنگری به ثری گشت منجذب عیسی مهتری را جذب سما ببرد

4 هر حس معنوی را در غیب درکشید هر مس اسعدی را هم کیمیا ببرد

5 از غارت فنا و اجل ایمنست و دور آن کس که رخت خویش سوی انبیا ببرد

6 آن چشم نیک را نرسد هیچ چشم بد کو شمع حسن را ز ملاء در خلاء ببرد

7 ما از قضا به قاضی حاجت گریختیم کنچ از قضا رسید به طالب قضا ببرد

8 این‌ها گذشت ای خنک آن دل که ناگهش حسن و جمال آن مه نیکولقا ببرد

عکس نوشته
کامنت
comment