- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 چشم خوشش مست نیست لیک چو مستان خوش است خوشی چشمش از آنست کین همه دستان خوش است
2 نرگس دستان گرش دست دل از حیله برد هرچه کند چشم او ور ببرد جان خوش است
3 زلف پریشانش را حلقه به گوشم از آنک بر رخ چون ماه او زلف پریشان خوش است
4 خندهٔ شیرین او گریهٔ من تلخ کرد گریهٔ خونین من زان لب خندان خوش است
5 پستهٔ شیرین او شور دل عاشقانش شور دل عاشقانش زین شکرستان خوش است
6 چون سخنش را گذر بر لب شیرین اوست آن سخن تلخ او همچو شکر زان خوش است
7 عقل لبش را مرید از بن دندان شده است نیست درین هیچ شک کان لب و دندان خوش است
8 سبزهٔ خطش دمید بر لب آب حیات با خط سرسبز او چشمهٔ حیوان خوش است
9 بحر صفت شد به نطق خاطر عطار ازو در صفت حسن او بحر درافشان خوش است