یادم نکرد و شاد حریفی از شهریار گزیدهٔ غزلیات 117

یادم نکرد و شاد حریفی که یاد از او

1 یادم نکرد و شاد حریفی که یاد از او یادش بخیر گرچه دلم نیست شاد از او

2 با حق صحبت من و عهد قدیم خویش یادم نکرد یار قدیمی که یاد از او

3 دلشاد باد آن که دلم شاد از اونگشت وان گل که یاد من نکند یاد باد از او

4 حال دلم حواله به دیوان خواجه باد حال دلم حواله به دیوان خواجه باد

5 من با روان خواجه از او شکوه میکنم تا داد من مگر بستد اوستاد از او

6 آن برق آه ماست که پرتو کنند وام روشنگران کوکبه بامداد از او

7 یاد آن زمان که گر بدو ابرو زدیی گره از کار بسته هم گرهی میگشاد از او

8 شرم از کمند طره او داشت شهریار روزی که سر به کوه و بیابان نهاد از او

عکس نوشته
کامنت
comment