نگذاشت جان غم تو برای شهادتی از واعظ قزوینی غزل 562

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

نگذاشت جان غم تو برای شهادتی

1 نگذاشت جان غم تو برای شهادتی دارند عاشقان عوض جان، ارادتی

2 آنجا که آفتاب رخت پرتو افگند با سایه همای، نباشد سعادتی

3 آیی مگر بتهنیت ما، و گر نه نیست بیماری هوای غمت را عیادتی

4 دعوی کند چو تیغ تو با آب زندگی دارند کشتگان غمت هم شهادتی

5 در بند رسم و عادت دنیا نبودن است در شهر عشق باشد اگر رسم و عادتی

6 حالی ندیده ایم ز پیران این زمان جز اینکه هستشان بجوانان ارادتی

7 واعظ اگر زیاده طلب باشی از جهان شکر است شکر نعمت از حد زیادتی!

عکس نوشته
کامنت
comment