1 تا رهزن خواب در سرایت نبرد بیدار نشین که هوش و تابت نبرد
2 گر ره ببری که ذوق بیداری چیست حقا که دگر ز ذوق خوابت نبرد
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 آتش رخی کز یاد او آهی زجان خیزد مرا چون شمع اگر نامش برم دود از زبان خیزد مرا
2 در حسرت ماه رخش از یارب شب سوختم یارب زهجرش تا بکی آه از فغان خیزد مرا
1 هفتاد سال شد که دل من در آتش است می سوزد و هنوز بدین سوختن خوش است
2 عیبم مکن که رفت ز دستم عنان دل من پیر و ناتوان و هوس تند و سرکش است
1 آن کعبه جان سوی خود میخواند از یاری مرا ای گریه در خون جگر آلوده نگذاری مرا
2 بودم من ای خورشید رخ در خاک خواری ذره وش برداشتی از خاک ره با این همه خواری مرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **