1 در تو دل خسته نظری تیز نکرد کز دیده هزار گونه خونریز نکرد
2 پرهیز کن از دود دلی، کز غم تو خون گشت وز دوستیت پرهیز نکرد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 بستی قصب اندر سر، ای دوست بمشتی زر سه بوسه بده ما را، ای دوست بدستاران
1 شادی و بقا بادت و زین بیش نگویم کاین قافیه تنگ، مرا نیک بپیخست
1 هجا کردست پنهان شاعران را (قریع) آن کور ملعون چشم گشته
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به