- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از ایشان چو دیگر نیامد به دست بیامد به تخت مهی برنشست
2 به مژده نوندی فرستاد تفت به نامه به طیهور گفت آنچه رفت
3 چو مژده به کوه بسیلا رسید ز طیهور نامد نشانی پدید
4 به جایش جهانجوی کارم به تخت نشسته برش شاد و پیروز بخت
5 چو آن نامه در پیش لشکر بخواند برآن نامه را هر کسی زر فشاند
6 فرستاده را کارم نیکدل ببخشید چندان که کردش خجل
7 وزآن پس دلش را چنان بود رای که آرد یکی مهربانی بجای