1 بر من آمد و آورد و بر فروخته شمع چو طبع مرد نشاطی چو جان مرد لبیب
2 نبود زهره بلطف هوا بشکل شهاب بشبه نیزه بلون قلم بقد قضیب
1 گر بدی آنکس که زی توام بفکندی خویشتن اندر نهادمی بفلاخن
1 با سرشگ سخای او کس را ننماید بزرگ رود فرب
2 یاد کرد از لطیف طبعش بحر گشت پر در و عنبر اشهب
1 همچون رطب اندام و چو روغنش سرین همچون شبه زلفکان و چون دنبه الست