- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 هین خیره خیره می نگر اندر رخ صفراییم هر کس که او مکی بود داند که من بطحاییم
2 زان لاله روی دلستان روید ز رویم زعفران هر لحظه زان شادی فزا بیش است کارافزاییم
3 مانند برف آمد دلم هر لحظه می کاهد دلم آن جا همیخواهد دلم زیرا که من آن جاییم
4 هر جا حیاتی بیشتر مردم در او بیخویشتر خواهی بیا در من نگر کز شید جان شیداییم
5 آن برف گوید دم به دم بگذارم و سیلی شوم غلطان سوی دریا روم من بحری و دریاییم
6 تنها شدم راکد شدم بفسردم و جامد شدم تا زیر دندان بلا چون برف و یخ می خاییم
7 چون آب باش و بیگره از زخم دندانها بجه من تا گره دارم یقین می کوبی و می ساییم
8 برف آب را بگذار هین فقاعهای خاص بین می جوشد و بر می جهد که تیزم و غوغاییم
9 هر لحظه بخروشانترم برجسته و جوشانترم چون عقل بیپر می پرم زیرا چو جان بالاییم
10 بسیار گفتم ای پدر دانم که دانی این قدر که چون نیم بیپا و سر در پنجه آن ناییم
11 گر تو ملولستی ز من بنگر در آن شاه زمن تا گرم و شیرینت کند آن دلبر حلواییم
12 ای بینوایان را نوا جان ملولان را دوا پران کننده جان که من از قافم و عنقاییم
13 من بس کنم بس از حنین او بس نخواهد کرد از این من طوطیم عشقش شکر هست از شکر گویاییم