- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 حیاتی با رخ خوی کرده اوست که صد خضر و مسیحا مرده اوست
2 من از بالای او دارم شکایت که در عالم بلا آورده اوست
3 چراغ زاهد از عشق ار نیفروخت نه از عشق از دل افسرده اوست
4 بر افکن پرده ای باد از رخ گل که گنج حسن زیر پرده اوست
5 سگش را گر شوم قربان چه منت که مغز استخوان پرورده اوست
6 چو بی آزار نتوان در جهان زیست خوشا دلخسته یی کازرده اوست
7 رقیب از خون دل پی برد آخر که اهلی صید پیکان خورده اوست