پایه حسن تو آفتاب ندارد از اثیر اخسیکتی غزل 83

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

اثیر اخسیکتی

پایه حسن تو آفتاب ندارد

1 پایه حسن تو آفتاب ندارد مایه ی زلف تو مشکناب ندارد

2 مستی چشم خوش تودید چو نر گس گفت که دارد خمار و خواب ندارد

3 ساغر لاله نمونه دهن توست لیک چه سود است چو نشراب ندارد

4 نایب رخسار توست آتش لیکن او همه رنگ است و هیچ آب ندارد

5 ماه که باشد که در برابر رویت چهره ز تشویر در نقاب ندارد

6 عقل که مفتی است در ممالک دوران مشکل زلف تو را جواب ندارد

7 چرخ چه گوید که پیش موکب حسنت غاشیه بر دوش آفتاب ندارد

8 این همه را باز گوی با غم هجران تا که مرا بیش در عذاب ندارد

9 منقطع است آنکه چون اثیر در این ره رخت خطا بر خر صواب ندارد

عکس نوشته
کامنت
comment