خوشست پیری اگر مانده از شهریار گزیدهٔ غزلیات 147

خوشست پیری اگر مانده بود جان جوانی

1 خوشست پیری اگر مانده بود جان جوانی ولی ز بخت بد از من نه جسم ماند و نه جانی

2 چو من به کنج ریاضت خزیده را چه تفاوت کزان کرانه بهاری گذشت یا که خزانی

3 وداع یار بیاد آر و اشک حسرت عاشق چو میرسی به لب چشمه ای و آب روانی

4 دهان غنچه مگر بازگو کند به اشارت حکایت دل تنگی به چون تو تنگ دهانی

5 به صحت و به امان زنده اند مردم دنیا منم که زنده ام اما نه صحتی نه امانی

6 شعیب جلوه سینا جهیز دختر خود کرد خدا چه اجرت و مزدی که می دهد به شبانی

7 چه دلبخواه به غیر از تو باشد از توندانم که آنچه فوق دل و دلبخواه ماست تو آنی

8 تو شهریار نبودی حریف عهد امانت ولی به مغز سبک می کشی چه بار گرانی

عکس نوشته
کامنت
comment