شادی به روزگار شناسندگان از عطار نیشابوری غزل 97

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

شادی به روزگار شناسندگان مست

1 شادی به روزگار شناسندگان مست جانها فدای مرتبهٔ نیستان هست

2 از ناز برکشیده کله گوشهٔ بلی در گوش کرده حلقه معشوقهٔ الست

3 گاهی ز فخر تاج سر عالمی بلند گاهی ز فقر خاک ره این جهان پست

4 دستار عقلشان کف طرار عشق برد بازار توبه‌شان شکن زلف لا شکست

5 برخاستند از سر اسرار هر دو کون چون شاه عشق در دل ایشان فرو نشست

6 زنجیر در میان و نمد دربرند از آنک مردی که راه فقر به سر برد حیدر است

7 آنجا که پای جای ندارد فشرده پای وانجا که دست جای ندارد فشانده دست

8 در قعر بحر نور فرو خورده غوطها وز شوق ذوق ملک عدم نیستی به هست

9 عطار جام دولت ایشان به کف گرفت جاوید از آن شراب معطر بماند مست

عکس نوشته
کامنت
comment