1 هان! تشنه جگر، مجوی زین باغ ثمر بیدستانیست این ریاض به دو در
2 بیهوده ممان که باغبانت به قفاست چون خاک نشسته گیر و چون باد گذر
1 وقت شبگیر بانگ نالهٔ زیر خوشتر آید به گوشم از تکبیر
2 زاری زیر و این مدار شگفت گر ز دشت اندر آورد نخجیر
1 مهتران جهان همه مردند مرگ را سر همه فرو کردند
2 زیر خاک اندرون شدند آنان که همه کوشکها برآوردند
1 بر رخش زلف عاشق است چو من لاجرم همچو منش نیست قرار
2 من و زلفین او نگونساریم او چرا بر گل است و من بر خار؟
1 هرکه نامخت ازگذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار