مرا حلوا هوس از جلال الدین محمد مولوی غزل 106

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

مرا حلوا هوس کردست حلوا

1 مرا حلوا هوس کردست حلوا میفکن وعده حلوا به فردا

2 دل و جانم بدان حلواست پیوست که صوفی را صفا آرد نه صفرا

3 زهی حلوای گرم و چرب و شیرین که هر دم می‌رسد بویش ز بالا

4 دهانی بسته حلوا خور چو انجیر ز دل خور هیچ دست و لب میالا

5 از آن دستست این حلوا از آن دست بخور زان دست ای بی‌دست و بی‌پا

6 دمی با مصطفا و کاسه باشیم که او می خورد از آن جا شیر و خرما

7 از آن خرما که مریم را ندا کرد کلی و اشربی و قری عینا

8 دلیل آنک زاده عقل کلیم ندایش می‌رسد کای جان بابا

9 همی‌خواند که فرزندان بیایید که خوان آراسته‌ست و یار تنها

عکس نوشته
کامنت
comment