-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 سیر نیم سیر نی از لب خندان تو ای که هزار آفرین بر لب و دندان تو
2 هیچ کسی سیر شد ای پسر از جان خویش جان منی چون یکی است جان من و جان تو
3 تشنه و مستسقیم مرگ و حیاتم ز آب دور بگردان که من بنده دوران تو
4 پیش کشی میکنی پیش خودم کش تمام تا که برآرد سرم سر ز گریبان تو
5 گر چه دو دستم بخست دست من آن تو است دست چه کار آیدم بیدم و دستان تو
6 عشق تو گفت ای کیا در حرم ما بیا تا نکند هیچ دزد قصد حرمدان تو
7 گفتم ای ذوالقدم حلقه این در شدم تا که نرنجد ز من خاطر دربان تو
8 گفت که هم بر دری واقف و هم در بری خارج و داخل توی هر دو وطن آن تو
9 خامش و دیگر مخوان بس بود این نزل و خوان تا به ابد روم و ترک برخورد از خوان تو