- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 گیسو برید و شد فزون مهرش منِ گمراه را گم کرده ره داند بلی قدرِ شبِ کوتاه را
2 گو شام هجران همدمان باری به فریادم رسند از آتش پنهان من خود دل بسوزد آه را
3 خاکِ رهت را اشک اگر با خون بیامیزد مرنج گویم به چشم خویشتن تا پاک سازد راه را
4 باشد به خاطر همچنان مهر زمین بوس تواَش صدبار اگر از آسمان اندازی ای جان ماه را
5 گر دولت تیرت به جان خواهد خیالی عیب نیست چون این قدَرها می رسد یاران دولتخواه را