غازه را آتش از آن چهره دگر از واعظ قزوینی غزل 151

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

غازه را آتش از آن چهره دگر در جان است

1 غازه را آتش از آن چهره دگر در جان است حوض آیینه ز رخسار تو گلریزان است

2 در نظر مد نگاهیست که خوابانده ز شرم چه رساییست که با قامت آن مژگان است

3 چون وفا، پیشه عشق است و جفا شیوه حسن من همه اینم و، آن شوخ سراپا آن است

4 فیض، پروانگی محفل ما چون نکند؟ که چراغش ز صفای قدم یاران است

5 میکند ناله جانسوز تو آخر کاری ای دل آسوده نشین، مرد تو در میدان است

6 در جهان گردد افکار تو هر سو، چه عجب؟ زآنکه گفتار تو واعظ گهر غلتان است

عکس نوشته
کامنت
comment